پارت دویست و نوزده

زمان ارسال : ۸۳ روز پیش

این بار نوبت من است که به گلایه‌اش با صدای بلند بخندم.
- تو شرط و شروطت رو اصلاح کن، به زندگی و مشترکاتش هم می‌رسیم. چه دوره زمونه‌ای شده والا. قبلا هر چی معشوقه می‌‌گفت، عاشق می‌گفت چشم. الان شرط هم می‌ذاره.
با تعجب ابروهایش را بالا می‌اندازد و ماشین را در اولین جای خالی که می‌بیند، پارک می‌کند.
- جدا؟ بالاخره رسیدی به فاز زندگی مشترک؟
- قرار بود یه بار بهت بله بگم. ر

1448
464,115 تعداد بازدید
2,183 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • آ

    ۳۳ ساله 20

    سلام وای خدا چطور تحمل کنم تا فردا تا ببینم چطور پرووین راضی میشود ای کاش پیشت بودم نویسنده عزیزم شاید بیشتر ازاین دستگیرم میشدواقعا ممنونگرچه بیشترش فکر هست ولی واقعا عالی😘😘

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😅😅عزیزمممم. زنده باشید. 🌺

    ۳ ماه پیش
  • یانا

    20

    درود ای جانم، چه شود، چه هاکند حاجیه خانم پر وین،آوا آماده باش پروین می تازد،پروین سامورایی می غرد.

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😂😂😂😂خیلی خوب بود. پروین سامورایی.

    ۳ ماه پیش
  • یاسی

    10

    اینقدر متن زیبا و روان هست دوست داریم پارت تموم بشه موفق باشید بانو

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید عزیزم. به مهر می‌خونید.

    ۳ ماه پیش
  • اسرا

    10

    وای استرس پروین گرفتم نه نیاره وای وای 🙏⚘

    ۳ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😬😬😬

    ۳ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید